.......
نزدیکای ساعت 9 بود که صدا کردنای مامانم شروع شد و منم نامفهموم یه چیزایی رو میشنیدم
حدود ساعت 10 بود که چشامو نصفه نیمه تو رخت خواب باز کردم و گوشیمو وسط پتو طوری که هندزفری و شارژر همچنان بهش وصله پیدا کردم و متوجه شدم دیشب یهویی خواب برد
همون موقع بود که دیدم رفیقم صبح پیام داده و با اینکه میدونست خوابم خبر داده که تو راه محضره و براش دعا کنم و بعد اینکه جوابشو دادم دوباره چشامو بستم و دوباره تو گوشم حرفایی از مامانم بود که هر چنددقیقه یه چیزایی رو میشنیدم
هنوز پلکام قشنگ روهم نرفته بود که با زنگای یه شماره ناشناس بیدار شدم .نه حوصله اشنا رو داشتم نه غریبه و فقط صداشو قطع کردم دوباره دراز کشیدم و دوباره هم حرفای مامانم اما ایندفعه داشت میگفت دارم میرم.نمیدونم دقیقا کی رفت و داشت با کی و کجا می رفت .الانم نمیدونم فقط میدونم بعدازظهر تولد دخترخالمه و الان باید اونجا باشه.
بعد رفتن مامانمم هم تلفن خونه زنگ خورد از رخت خواب پاشدم رفتم شماره رو دیدم فقط. اما جواب ندادم و برگشتم سرجام
و دوباره زنگ گوشی خودم که اونم جواب ندادم
از تلفن جواب دادن بدم میاد اونم اونایی که به خونه زنگ میزنن چون میدونم با من کار ندارن. از جواب دادن گوشی هم وقتایی که میتونم حدس بزنم چیکارم دارن بدم میاد
نیم ساعت پیش زنعموم زنگید به خونه. رفتم دیدم شماره رو ولی حوصله نداشتم و ج ندادم
دوباره زنگ زد به گوشیم اولش ج ندادم ولی دیونه شدم و بعدش ج دادم . پشیمون شدم جواب دادم
گفت میخواد بیاد اینجا
از سوال کردنش راجب اینکه خونم و تولد نمیخوام برم؛از اینکه یهویی این موقع روز میخواد بیاد پیش من متوجه شدم اوضاع قاراشمیشه و یه خبراییه
بهش گفتم نکنه دعوا افتادین .اونم فقط گفت بیام تعریف میکنم
اینکه الان باید دوباره چیزای ناخوش بشنومو دوست ندارم
بعد اینکه قطع کرد با خودم گفتم کاش جواب نمیدادم ...
دلم میسوزه ...
دلم میسوزه وقتی این چیزا رو میبینم...
دلم میسوزه برا این اینطور زندگی کردنا...
ای خدا...
ا
اون روزم سگیه××
ولی اینکه هندسفری به گوش میخوابین عالیه
امیدوارم رپ گوش بدین ( خنده )
و اینکه عجب حوصله ای داری رفتی پاشید تل خونه ج بدی
من که عمرا پاشم
جون میدونم هرکی با من کار داشته باشه به گوشیم میزنگه
که حوصله نداشته باشم ج نمیدم××
#همهچیدرستمیشه