دارم فکر میکنم که حتما باید یه روز برم طلوع خورشید رو کامل، لب دریا ببینم.
الان نمیتونم برم ولی بعدا که امکانش پیدا شد حتما تو اولین فرصت میرم.
امروز رفتم سراغ عکس های قدیمی
فقط 4 تا عکس چهارتایی داشتیم که از بین اونا هم فقط دوتاش واضح بود...
اولین عکس چهارتاییمون برای تولد دخترخالمه که اون موقع من فقط چندماهم
بود(شایدم چندروز) که دارم گریه میکنم و تو بغل بابامم
سه تای دیگه هم برای اولین و آخرین مسافرت چهارنفریمونه
چقد کم...
توی آلبوم عکسای عروسیتون چقد عکسای خوبی دارین
نگاه کردناتونم توی عکسا پر از شور شوق و عشقه ...
برق نگاهاتون تو عکسا کاملا مشخصه...
اما حالا چی شده...
توی انفرادی هر فکر مزخرفی به کله ات می زند،
هر کس که ساختن زندان انفرادی به کلهاش زده، آدم جالبی بوده و خوب می دانسته با آدمها چطور بازی کند.
یعنی درستتر آن است که بگویم میدانسته آدم بهترین دشمن خودش است.
لازم نیست او را کتک بزنند یا زیر شکنجه لتوپارش کنند.
بهترین راه اینست که خودش را با خودش تنها بگذارند تا خودش دخل خودش را در بیاورد...
+احمد غلامی(جیرجیرک)
هیچی مهم تر از سلامتی نیست
تا حالا بهش زیاد اهمیت نمیدادم
اما امروز وسط دردام و به خودم پیچیدنام فقط از خدا میخواستم خوب شم
قرار بود غروب بریم برای تولد کیک بخریم که باعث شدم همه چی خراب شد
تا سرمم تموم شه و برگردیم دیگه دیر شده بود و چیزی نخریدن
بعدانوشت:جای سرمی که به دستم وصل کردن هرروز داره با وسعت بیشتری کبود و کبودتر میشه. نمیدونم عادیه یا نه...