دنیای من

آخرین مطالب

  • ۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۱:۰۴ :( :)
  • ۲۷ آبان ۹۵ ، ۰۰:۱۰ لعنت

نویسندگان

...

پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۴۲ ب.ظ
نمیدونم کسی تا حالا این فکرای منو داشته یا نه...نمیدونم تا حالا کسی این حس های منو تجربه کرده یا نه..
نمیدونم ..نمیدونم با کلی نمیدونم های دیگه...
دلم نمیخواد بزرگ باشم دلم نمیخواد دیگه فکر کنن که بزرگ شدم ...
دلم نمیخواد دیگه این حرفو بشنوم که تو الان دانشجویی خودت به جایی رسیدی که میتونی درستو غلطو تشخیص بدی و ....
چرا کسی نمیفهمه نباید انقد زود بزرگ میشدم چرا کسی نمیفهمه که سن الانم دیگه از خیلی چیزا لبریز شده و خیلی زودتر از موعدش گنجایشش پر شده ....
دلم اینهمه اعتماد نمیخواد...دیگه خسته میشم بعضی وقتا ...
منم هنوز بچم چرا درک نمیکنن منم ادمم ...
منم دلم میخواد یه وقتایی برا یه سری کارا یه بزرگتر همرام بیاد .دیگه خسته شدم از بس برا همه ی کارا خودم باید برم دنبالش.
بعضی وقتا برا یه کارایی فکر میکنی یه بزرگتر همرات باشه خیلی بهتره اون وقتا دوستتم نمیتونه حسی که با یه بزرگتر میری رو پر کنه ...
دلم میخواد وقتی دیر میکنم وقتی هوا تاریک میشه و کلی وقتای دیگه بهم زنگ بزنن بگن هوا تاریک شده مراقب خودت باش بگن محیط خطرناکه بگن و بگن و...از اینهمه اطمینان به بزرگیم بدم میاد بعضی وقتا....
.
.
.
خدایا شکرت خیلی شکرت

(یه پستایی تو وبم بعد یه مدت که ممکنه خیلی هم مدتش کوتاه باشه ،حذف میشه ،چون نمیخوام بعضی چیزا برام هربار یاداوری بشه)

۹۴/۰۸/۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
---

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی