دنیای من

آخرین مطالب

  • ۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۱:۰۴ :( :)
  • ۲۷ آبان ۹۵ ، ۰۰:۱۰ لعنت

نویسندگان

۹۵ مطلب توسط «---» ثبت شده است

اینکه تصمیم بگیری از این به بعد یه سری کارا رو دیگه هیچ وقت انجام ندی یا بهتره که راحتر بگم به مناسبت تصمیم  برای ادم شدن و مثل ادم زندگی کردنت بری شیرینی بخری هم حس خوبیه



+مامانم فکر میکنه مناسبت این شیرینی یه چیز دیگس و نمیدونه اصلش برای این تصمیممه

---
۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

راه رفتن توی اوج بارون طوری که قطره های درشت بارون تند تند به صورتت بباره خیلی حال خوبی داره

اصلا اون مردمی رو که داشتن بدو بدو از کنار مغازه ها رد میشدن و با یه نگاه عجیب منو نگاه میکردن رو درک نمیکنم

---
۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بین موهام یه تار موی سفید پیدا کردم:(

از ریشش تا یک سومش سفید بود بعدش دوباره یه رنگ دیگه و بعدش دوباره سفید و دوباره یه رنگ دیگه:((( 

فکر کنم تا فردا کلا سفید شه:(((


+میترسم برم بگردم بازم پیدا شه.یعنی چی آخه:((

---
۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

خدایا عاشقتم خیلی خیلی


---
۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰

خدایا دارم تموم سعیمو میکنم امروز فقط اشکای جمع شده تو چشمام نریزه

فقط دارم جلوی خودمو میگیرم

خدایا ...



فقط میخوام برسم خونه برم تو اتاق و یه گوشه بشینم و گریه کنم 


---
۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

حس میکنم یه مشت کلاهبردار دور هم جمع شدن مغازه زدن

نباید اینطوری بگم ولی تقصیر خودشونه

هنوز دو روزم نشد که ازش استفاده کردم اونوقت خراب شده و مجبور شدم یکی دیگه بخرم

دارم فکر میکنم من چقد خوش خیالم که دوباره همون وسیله رو  از همین ادم خرید کردم و بهش اعتماد کردم اونم بدون هیچ جبران خسارت یا حتی یه معذرت خواهی بخاطر وسیله قبلی


+ولی دیگه پامو تو اون مغازه نمیذارم


---
۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دنیای خوبی نیست

چقد بده که حس کنی پیشش کم آوردی 

---
۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
---
۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۵۷
پیشنهاد اون:
کنتاکی ( سور دوتایی شدنش بود البته با این راضی نشدم قرارشد یه سور دیگه هم بده://)
پیشنهاد های فرعی من کنارپیشنهادش:
شهرکتاب و مزرعه گل

مزرعه گل خیلی هول هولکی شد از بس عجله میکرد که دیر شده وگرنه کلی دیگه توش میگشتم 
 

---
۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

رفتیم شهر کتاب تا کتابایی رو که میخواست رو ببینیم داره یا نه

تو نمایشگاه کتاب هم رفتم پرسیدم و فقط یکیشو داشت و اصلیاشو نداشت

این کتابا رو میخواستم برا کادو تولدش بهش بدم

دوتا از کتابایی که خودمم میخواستم و تو نمایشگاه کتاب هم تموم کرده بود رو از خانمه پرسیدم 

یکیشو داشت اونم فقط یه دونه ازش مونده بود که قسمت من بود:))

خیلی خوش حال شدم:))


کتابایی رو که دوستم میخواد هم پیدا نمیشه.کاش بتونم یه جا پیداشون کنم وگرنه باز کادو تولدشم برام دردسر میشه


به ادمای توی کتابخونه و کتابفروشیایی مثل شهرکتاب هم خیلی حسودیم میشه.محیطای آرومش خیلی خوبه

دلم میخواد زودتر این یکی دوماه تموم شه و برم کتابایی رو که گرفتم رو بخونم. خدا کنه این همه تصور خوبی که راجب این کتابا دارم تا آخرش باهام بمونه


شاید هروقت که شروع به خوندن کردم نوشته های خوب هرکتابو تو وب بزارم شایدم نذاشتم و فقط برا خودم جداگونه یادداشت کنم

---
۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر