نمیدانم اسمش را چه بگذارم
شاید تو بگویی غرور
شاید دیگران هم بگویند غرور
نمی گویم که غرور ندارم
اما همه اش غرور نیست
راستی میدانی اولین بار مغرور بودن را از زبان که شنیدم
از زبان یه ادم بی شرم
آن هم بخاطر تن ندادن به هوس هایش
بعد از آن چندباری از زبان دیگران هم شنیدم
و آن زمان ها بود که فهمیدم کمی مغرورم
شاید از کمی هم خیلی بیشتر
یه وقتایی ادم باید دست خودشو بگیره و به خودش بگه:
عزیزم میدونم دلت گرفته میدونم خسته شدی پاشو بیا باهم بریم بیرون یکم قدم بزنیم تا یکم حال و هوات عوض شه
ببین بارون هم گرفته ببین چقد هوای خوبیه اصلا خدا حالتو میدونستا
نمیشه
اینجا هم نمیشه همه چیو نوشت
اصلا بعضی چیزا رو نمیشه نوشت
باید تو همون دلت بمونه باید تو همون ذهنت بمونه
میدونم اخرش رو هم جمع میشه.انقده جمع میشه که یه روز از درون نابودت میکنه ولی چاره ای جز اینم نیست
وقتی حالت خوب نیست همه چی دست به دست هم میدنتا بیشتر گند بزنن به حالت
شما هم امشب قشنگ بپرین بهم باشه!؟
اصلا به هیچ چیزی دیگه ای فکر نکنین باشه!؟
اصلا انتظارم بیخوده
به رفتاراتون ادامه بدید
باز هوا از حالت سرما اومده بیرون و دادو فریادای این خانم سر پسر بدبخته بیچارش شروع شده
انگاری یه بلندگو گرفته اومده وسط خونمون داره جیغ جیغ میکنه
یکم مراعات حال همسایه ها هم چیز خوبیه