گریه های بی مغز
جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۳۲ ب.ظ
گریه ها هم دیگه نمی فهمن و هیچ چیز حالیشون نمیشه
اگه حالیشون میشد که هروقت و بی وقتی نباید اشکاشون سرازیر میشد
اگه حالیشون میشد باید می فهمیدن که وقت اونا تو تاریکی شب یا وقتایی که هیچکی دورت نیسته
تاوان نفهمیدن اینا رو من باید الان بدم
باید انقد خودمو زیر شال کشیده شده روی صورتم به خواب بزنم تا اشکام تموم شه
تا قرمزی چشام خوب شه و اونوقت جواب صدا کردناشونو بدم و بگم بیدارم و الان میام...
۹۵/۰۳/۱۴