دنیای من

آخرین مطالب

  • ۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۱:۰۴ :( :)
  • ۲۷ آبان ۹۵ ، ۰۰:۱۰ لعنت

نویسندگان

۹۵ مطلب توسط «---» ثبت شده است

چقد زیاده حرفایی که گفته نشده و روی دلم جمع شده

چقد زیاده وقتایی که کلی حرف داشتم و فقط سکوت کردم

چقد زیاده وقتایی که فقط اشک ریختم و نتونستم با کسی دردو دل کنم

چقد زیاده وقتایی که همدرد خیلیا بودم ولی موقع هایی که حال خودم خوب نبود کسیو نداشتم چیزی بگم

چقد زیاده وقتایی که باهاشون حرف زدم حرف زدم و حرف زدم و آرومشون کردم ولی خودم کسیو نداشتم

.

.

.

چندبار وسط حرف زدنای معمولی کم اوردم و اشکم پیششون ریخت و نتونستم جلو خودمو بگیرم و یکمم حرف زدم ولی بعدش سریع پشیمون شدم

پشیمون شدم که چرا نتونستم جلو خودمو بگیرم .پشیمون شدم که چرا حرف زدم پیششون. پشیمون شدم که چرا گذاشتم بفهمن حالمو...

از احساس ترحم از احساس نصحیت از احساس دلسوزی تو این موقع ها بدم میاد

.

.

.

کاش بلد بودم حداقل مینوشتم .حداقل مینوشتم حرفایی که نمیشد و نمیشه به کسی گفت 


---
۰۲ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
نمیتونم بخوابم
خستم
دوس ندارم این حالا رو
این چه وضعشه اخه
.
.
.
.
.
دلم میخواد چندروز تنها باشم یعنی نه کسیو ببینم نه  کسی منو ببینه
نه با کسی حرف بزنم  نه کسی باهام حرف بزنه
یعنی هیچکی نباشه حتی یه ادم 
خودم فقط باشم 
.
.
.
از فردا خوشم نمیاد از اینکه باید برا یکی دونفر از بچه ها پیام بدم و راجب رفتن یا نرفتنم خبر بدم. از اینکه  باید دلیل نرفتنمو توضیح بدم از اینکه اخرشم چون جای من نیستن درک نمیتونن بکنن. از اینکه میترسم نرم ناراحت بشه .از اینکه حق نمیدن و کلی از اینکه دیگه بدم میااااااااد
.
.
.
دوس ندارم حال الانمو
ای خدااا
---
۳۰ بهمن ۹۴ ، ۰۳:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

چندوقته خیلی بد شدم .خدایا منو ببخش بخاطر بی محلیام

خدایا خیلی خوبی .نمیدونم منو بخشیدی یا نه .چقد این چندروزه بد شده بودم 

روم سیاهه خداجونم.چقد شرمندتم .چطوری میتونی انقد صبور باشی و کارای ما رو ندید بگیری:(

وقتی فکر میکنم به چندروزه و گناهم ..... هی....خدایااااا ببخشیددددد

.

.

.

امروز باید غروب حتما برم امامزاده .نباید بذارم مدت نرفتنم زیاد بشه وگرنه خیلی بد میشم

کاش میشد امروز میرفتم محلمون و امامزاده و ارامگاه اونجا.دلم تنگ شده خیلی:(:( نمیدونم باز کی میرم محل تا برم ارامگاه اونجا.هی...

چقد خاطره داشتیم از اون خونمون.دلم تنگ شده خیلی.برا حیاطمون برا گلامون برا باغمون برا همه چی...وقتی فکر  اونجا رو میکنم بغض گلومو میگیره .همه چی یادم میاد . گریه بابام یاد میاد .بغضش یادم میاد. گریه های خودم یادم میاد.گریه خواهرم یاد میاد.گریه مامانم یادم میاد. اون روزای بد یادم میاد. اون روزای خیلی بد. هیچ وقت اون روزی که هیچ جایی رو نداشتم برم رو یادم نمیره فقط داشتم راه میرفتم فقط داشتم میرفتم تا زمان بگذره و نمیدونستم باید کجا برم اون روزی که اخرش فقط به یه جا رسیدم اونم امامزاده شهرمون .هیچ وقت یادم نمیره فقط اونجا بود که پناهم شد ...

خدایا تنهام نذار با همه بدی های و وقتایی که تو رو یادم میره تنهام نذار

چقد خوبه که هستی خداجونم

---
۰۸ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

دلم میخواد خودم باشم همیشه

زندگی خودم عقاید خودم حس خودم ارامش خودم

خدایا راهو بهم نشون بده، کمکم کن، نزار حرفای بقیه روم اثر بزاره

خدایا تو از دلم خبر داری کمکم کن، تو میدونی تو دلم چی میگذره تو همه چیو میدونی پس نزار اشتباه برم

خدایا دوست دارم خداجونم دوست دارم خدایا دوست دارم خدایا دوست دارم .......هرچی بگم سیر نمیشمم

دلم میخواد الان زیر آسمون این دنیات تو این هیاهوی شهر و ادماش بلند فریاد بزنم و از ته دلم بگم خدایا دوست دارم

خدایااا آرامشتو میخواام

خدایا...

خدایا نزار تصمیم اشتباه بگیرم و آرامشتو ازدست بدم....

خدایا عاشقتم...

---
۱۶ دی ۹۴ ، ۲۳:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر
خدایا دوستت دارم
---
۱۶ دی ۹۴ ، ۲۳:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
دلم الان می خواست که
تو یه اتاقی با پنجره های بزرگ رو به یه باغ کوچیک  بودم
و با یه اهنگ اروم و بی کلام مشغول رنگ کردن یکی از کارام بودم
.
.
.
.
.دلم تنگ این آرامشه
.
.
.
دلم تنگه برا این کار
.
.
.
دلم تنگه این حس هاست



---
۱۶ دی ۹۴ ، ۲۳:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
خدایا دوباره شروع شد...
میخواستم اینجا بنویسم حرف های الانمو. ولی پشیمون شدم. انگار یه چیزایی رو هیچکی نباید بخونه.تنها راهم الان اینه که برم تو یه دفتر بنویسم هرچیو که حالمو دوباره عوض کرده  و تبدیل شده دوباره  به اشک هایی یهویی که یه مدت بود داشتم از دستش خلاص میشدم


---
۰۴ آذر ۹۴ ، ۰۰:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

خدایاااا شکرت خیلی خیلی شکرت

---
۰۳ آذر ۹۴ ، ۲۰:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

فردا اولین روز کارورزیمونه:)

خداکنه خیلی خیلی خوب بگذره


---
۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
امروز تا از دانشگاه برگردم غروب شده بود
تو راه برگشت خونمون یه جای خوبی رفتم  .اولین بارم بود رفتم اونجا
فقط میدونم وقتی از اونجا اومدم بیرون خیلی حس خوبی داشتم و دلم خواست تا همیشه کلاسم  طوری تموم شه تا وقتی میرسم نزدیک خونمون همیشه برم اونجا و بعد برگردم ....
خدایا شکرت که حواست بهم هست خدایا شکرت بخاطر امروز
---
۱۱ آبان ۹۴ ، ۰۰:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر